خبر رسانی |
|||
با آنکه میلههای قفس را شکستهایم، از بند آب و دانه، دریغا نرستهایم! او با هزار چشم، نشسته است در کمین، ما بر فراز شاخه، پریشان نشستهایم. منقار ما، پر از هوس دانه چیدن است، با چینهدان خویش به هر دانه بستهایم. پر میکشیم بار دگر تا فرود بند، لختی بمان، ببین که همان پر شکستهایم. با بال خویش رخت کشیدیم سوی دام، لعنت چه میکنی به قفس؟ ما گجستهایم. این بالهای ما گره کار ما شدند، شومی بخت نیست که ما ناخجستهایم. در این چمن که نطفهی دام اند، دانهها، ما در هوای دانه، دل از خود گسستهایم. نظرات شما عزیزان:
درباره وبلاگ آخرین مطالب آرشيو وبلاگ پيوندها ![]() ![]()
![]() ![]() نويسندگان |
|||
![]() |